تصمیم جدایی

عزیز تر از جووونم ما که شرایط همو می دونستیم از روز اول از همه چی هم با خبر بودیم  حالا چرا بعد دو سال اومدی و بهم گیر دادی ؟ چرا روز اول نگفتی بهم که نمیشه ؟ الان چرا آخه عشقم من چکار میتونم بکنم 

میدونی با این   تصمیم  ت دنیارو رو سرم خراب کردی  تو که خودت خوب میدونی چقدر دوست دارم و تو قلب من فقط تویی 

تو که میدونی تنها دلیل زندگیمی 

پس چرا بخاطر رفتار یه نفر دیگه عشقمونو خراب کردی  دردت به قلبم از دیشب هزار و یه فکر کردم مثل دیوونه ها فقط دور خودم میگردم که اخه چرا اینطور شد 

یعنی عشقم به این زودی از من خسته شدی نمیگم من خوبم اما میدونی که چقدر دوست دارم یعنی این دوست داشتنه برات خیلی کم بود 

چرا باهام این کارو کردی 

یادته همیشه میگفتی وقتی میگی نیستی با میخوای بری من صبر کنم هیچی نگم خودت برمیگردی 

نمیتونی تحمل کنی حالا چرا این همه تونستی 

هر لحظه چشمهام به دره از پنجره تا الان بیرون نگاه میکردم گفتم میای عشقم تنهام نمیذاره الان میاد و میگه ببین کنارتم اما نیومدی عشقم 

با حرفهامون همو داشتیم ناراحت میکردیم بلاکت کردم اما نتونستم سریع از بلاک درت آوردم 

اما دردت به قلبم تو اصلا متوجه نشدی هیچ خبری ازم نگرفتی 

میگم نفسم یعنی همه چی تموم شد ؟

یعنی به این راحتی از من گذشتی 

میدونی چقدر گشنمه اما نمیتونم هیچی بخورم معدمم خیلی درد میکنه 

عشقم این یه خوابه یا واقعیت ؟؟؟...  اما هر چی هست بدجور داره منو داغون میکنه 

دوست دارم...